موضوع خاصی نداره

این چند روزه خوب بود.بالاخره مگه میشه عروسی فامیل نزدیکت باشه و بد بگذره.خیلی باحال بود.یه اکیپ دختر هم سن و سال و شلوغ بودیم که رسما عروسی رو ترکوندیم.صدای منم با اینکه همیشه دالبیه الان یه کوچولو خش داره که تا فردا فک کنم خوب بشه.ولی عروسی خوبی بود.تازه کلی هم خوشحال شدم که تا عید یه عروسی دیگه هم داریم.آخ جونم عمومم تا اون موقع میاد.دیگه جفتمون جور میشه.وای که چقد دلم واسش تنگ شده.میخوام زنگ بزنم صدای خوشگلشو وقتی میگه از اینجا هزار تا میبوسمتو بشنوم و هر هزارتا بوسشو از تو سیمای تلفن بقاپم.میتونم بگم که عاشقشم. خیلی دوسش دارم.واقعا که تکه.

دیگه خبر خاصی نبود.بقیه اتفاقا روتین بود و مثل همیشه.دیگه سه شنبه رم که گفتم خیلی توپ بود.همین دیگه.بریم تا ببینیم فردا چی میشه.ایشالا که خوب باشه واسه همه.فعلا.

روز بی نظییییییییییر ۲

وای امروزم یه روز عالی دیگه بود.باز با بکس خودمون رفتیم بیرون.کلی خوش گذشت.با اینکه امروز احساس میکنم متوجه این موضوع شدم که **** هیچ احساس و نظر خاصی بهم نداره و صرفا به عنوان یه دوست مثل بقیه دوستاش بهم نگاه میکنه ولی اصلا ناراحت نیستم.خیلیم خوشحالم.لااقل از اون بلاتکلیفی ذهنی دراومدم.تازه فهمیدم که احساس خودمم دوس داشتن نیس.فقط همون احساس معمولی اینکه دوس دارم منو دوست خودش بدونه و اینکه لحظه هامو با اون بگذرونم.ولی اصلا فکرنمیکنم این حس حس دوس داشتن باشه.

در کل که روز خیلی توپی بود.کلی الان حالم خوبه.احساس رضایت خوبی دارم.و منتظر فردام.عروسی داریم آخه.وای که چقد ذوق زدم.امیدوارم این روزای مثل امروز مدام تکرار شن.خیلی خوبم.نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحالم.چون حی میکنم **** منو لااقل مثل یه دوست معمولی خودش میدونه و منم همین احساس مشابهو دارم.خ.به که هنوز حس دوس داشتنو تجربه نکردم.چون با روحیه ای که از خودم سراغ دارم میدونم که جنبشو ندارم.

دیگه همین دیگه.نمیدونم چه جوری دیگه بگم که

بابا من خیلی خوشحالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

همینجوری

هیچ اتفاق خاصی برام نیفتاده.یعنی اتفاق که زیاد بود.ولی اصلا خاص نبود.امروز تو یه مسابقه برنده شدم که عامل برنده شدن تیم من بودم

پسرعمم بالاخره بعد سی سال و اندی سن رفت خونه بخت.خیلی بچه خوب و عالییه.ایشالاخوشبخت شه.

دیگه اینکه این هفتم عروسی اونیکی پسر عممه.

ولی اینا زیاد مهم نیس.

اصلا با وجود اینکه اوضاع مثل قبله نمیدونم چرا یهو اومدم پست بذارم.همینجوری.دور همی.

هیچ خبری نیس.و منم هنوز گیجم که چه کنم.

هیچ کاریم به عقلم نمیرسه.

دیگه همین بسه.حال و حوصله تایپم دیگه ندارم.شب بخیر.........................