قسمت نبود بنویسم

تاهمین لان میخواستم تصمیم داشتم بیام خاطره سفرمو بنویسم ولی همین الان یه اتفتقی برام افتاد که کاملا اعصابمو ریخت بهم.

شاید بعدا اومدم نوشتم...........

شایدم هیچ وقت.........

نظرات 3 + ارسال نظر
XIVAGO یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ق.ظ http://armageddon.blogsky.com

تو اینجایی و من هر لحظه تو فکرت
تو تو قلبم و من هر لحظه با رویات
تو اینجایی و من دل شوره دارم
من از فکر جدایی بی قرارم
من حتی توی ان با تو بودن
از این دلشوره ارومی ندارم
اخه شونت کنارم وقت گریه
نیست که اروم سرم رو روش بذارم


مرسی شعرت خیلی قشنگ بود.:)

متحرک یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ق.ظ http://reynard.blogfa.com

می بینم که اتفاقه باعث شده چند تا غلط املایی داشته باشی

ا.الان رفتم دوباره نگا کردم.راس میگی خیلی غلط املایی داشتم.آخه خیلی داغون بودم.شرمنده:|

آتیش پاره دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:28 ق.ظ

چی شد یهو؟؟!
بابا بی خیال باش با اعصاب خوردی کار پیش نمیره! *:

چیز خاصی نبود.تموم شد.یعنی سعی کردم تمومش کنم.
اینو راس میگی واقعا کاری پیش نمیره.منم واسه همین بیخیالش شدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد