روزای بی وقتی(حتی وقت اسمایلی گذاشتنم نیس!)

بعد مدتها اومدم که بنویسم.نمیدونم چرا یهو امشب ولی خوب دیدم خیلی وقته ننوشتم.حتی تو دفتر خودم.دوس داشتم یه جایی حرفامو بنویسم.....

هرروز که داره میگذره دارم خودمو ازش دورترو دورتر میکنم بدون اینکه بدونم کارم درسته یا نه.میخوام یه جوری خودمو از تو این وضعیتی که مدتهاس توش گیر افبکبیرون.وضعی که خیلی زندگیمو بهم ریخته.هرچند که حس قشنگیو تجربه کردم.ولی فک کیه طرفه بود.هنوز کامل نفهمیدم.ولی ترجیح دادم که نفهمم.ینی ترجیح میدم همیشه یه شایدی ته دلم بمونه.اینجوری کمتر اذیت میشم.

این روزا همش خودمو درگیر کارای الکی میکنم که همش فکرم مشغول باشه.الکی به این درو اوندر میزنم واسه هیچی.راستش خیلی سخته بخوای یکیو که همش جلوی چشته فراموش کنی.واقعا سخته.تا میخوای بهش فک نکنیو عکسشو از جلوی چشات پاک کنی یکی آپدیت شده ترش میپره جلو چشت.با همون لبخند همیشگیش.واقعا نمیتونم به این راحتیا بذارمش کنار.هرچندکه به خودم گفتم تونستم و فک کنم یکمشو تونستم.دیگه مث قبل روم تاقیر نداره ولی هنوز هس.هنوز نمیتونم وقتی چشامو میبندم از جلوی پلکام بزنمش کنار.هنوز چهرش تو ذهنم پررنگو قوی تر از همیشه مونده و پاک بشوام نیس.انقد درگیرم کرده که بالکل از آدمای دیگه دورم غافلم.آدمایی که میان و میرن.میان جلو و پسشون میزنم.نمیدونم شاید خیلیاشون از اون سرتر باشن ولی فعلا که ابی تو من نمیجوشه.کلا میخوام چند وقتی بذارم همه چی بگذره.شاید آرومتر شم.احساس میکنم تجربه دوس داشتن واسم زود بود.هنوز خیلی بچم.هنوز تحملشو نداشتم.فک کنم زیربارش له شدم.ولی میخوام سر پا شم دوباره.نمیخوام ضعیف باشم.یا اگه ضعفیم هس نمیخوام نشونش بدم.میخوام همون آدم شنگول منگول قدیما بشم که هرجا میرفت بهش خوش میگذشت.آدما براش مهم نبودن.خودش بود که لحظه های خوبشو میساخت.

اه اه اه حلم بهم خورد انقد ادبیاتانه نوشتم.هووووو...اصلا دوس ندارم اینجوری بنویسم ولی وقتی حسش میاد کاریش نمیتونم بکنم.دخترم دیگه چیکارش کنم.

حالا بذار بحثو یه نمور عوض کنم...

این روزا خیلی سرم شلوغه.کلی کارو بدبختی و درس ریخته سرم.به هیچکدومشم نمیرسم.قد یه هفته کامل وقت آزاد میخوام تا به همشون برسم.امتحانام داره شرو میشه و من هنوز تو باغ ماغ نیستم.میخوام برم تو خطش(البته این جملرو یه ماهه دارم میگم ولی خطه را نمیده برم تو.همون دم در نگهم داشته ول کنممم نیس):|

دیگه اسمایلی مسمایلیو بیخیال.ساعت یک نصف شب کی حال جنگولک بازی داره حالا.

از دفه های دیگه میخوام پستای بهتر بذارم.از این لوس بازیا بیاد بیرون ایشالا(الان سری بعدی میاین میبینین یه پست ایکبیری گذاشتم که هنوز یه خطشو نخونده سبز میشینD:)

فعلا برم بخوابم که فردا صب کله سحر خروس خون کلاس دارم.

آتیش پاره ببین بالاخره آپ کردم منم:)

شیما ما خیلی چاکریما!!!!(اینم در راستای اون توجهی که مد نظرت بود.اگه راضی نشدی یه جوکم بگمD:)

از بقیه ام یه عالمه مرسی.احسان -زهرا جون گل-محمد که فقط میاد میخونه میره!-متحرک که یکی دوبار اومد.مرسی که هنوز منو یادتون نرفته:)