سلاملکم

سلااااااااااااااااااااام.عیدتون مبارک.نماز روزه هاتون قبول.اگه شمام الان گفتین مال توام باید بگم مرسی.بالاخره همه امتحانام به میمنت و مبارکی تموم شد و خیالم تختخواب شد.فک کنم معدلم بالای ۱۷ شه.کلی خوشحالم.بعد حالگیری ترم قبلم که به خاطر یه نمره معدلم گند خورد توش این ترم خیلی خوشحالم.امیدوارم مثل ترم قبل استادا با بد صحیح کردنشون گند نزنن به حالم.

الان حالم خیلی خوبه.چراشو نمیدونم چون اتفاق خیلی خاصی نیفتاده که خوشحالم کنه.اتفاقا الان با خواهرمم دعوا کردم ولی شادم دیگه.فک کنم خودم چش ندارم ببینم

دیگه اینکه فک کنم این هفته خوب باشه.چون برای رفع خستگی امتحانا قراره ذارتو زورت با دوستام برم خوش بگذرونم و صفا و ...........

من تو کل تابستون یه مسافرت تا شابدوالعظیمم نرفتم.کل تابستون من شد مسیر خونه به دانشگا و دانشگا به خونه.ولی بیشتر از تمام تابستونای دیگه بهم خوش گذشت.خیلی حال داد.خدارو شکر.

دارم یه کتاب می خونم. مال پائولو کوئیلو.البته پائولو خون نیستم.خیلی اتفاقی به دستم رسید گفتم ببینم چیه!با اینکه خیلی جاهاشو نمی فهمم ولی وسطاش یه جمله های توپی داره که خیلی باهاشون حال میکنم.مثلا یکیش اینه:

"....می دانم که عشق و سد مثل همند.اگر بگذاری ترک کوچکی ایجاد شود که فقط باریکه آبی از آن بگذرد، اندک اندک تمام دیواره را فرو می ریزد و لحظه ای می رسد که در آن هیچ کس دیگر نمی تواند جلو جریان آب را بگیرد. اگر دیوارها فرو بریزند، عشق همه چیز را در اختیار می گیرد.دیگر برایش مهم نیست که ممکن چیست و ناممکن چیست؛برایش مهم نیست که می توانیم یا نمی توانیم معشوقمان را درکنار خود داشته باشیم یا نداشته باشیم.عشق یعنی اختیار از کف دادن...."


تا وسطاش خوندم ولی خیلی جالب شده.داستانش ایجوریه که یه دختره داره خاطره عشقشو میگه.اولش زارت پسره میاد بهش میگه دوست دارم.بدون مقدمه.بعد کلا دیگه راجبه موضوع حرف نمیزنه حتی وقتی دختره یادآوری می کنه.بعد کم کم دخترم خوشش میاد و عاشق یارو میشه.حالا نمیدونم آخرش چی میشه که یارو ولش کرده و رفته.فک کنم سر کارش گذاشته.حتما تهش که دختره داره بال بال میزنه میاد جلوش هر هر بهش میخنده و میگه حالا ما یه زری زدیم مست کرده بودیم تو چرا جو گیر شدی.برو بتمرگ درستو بخون دختره بیوه....(البته یارو از این باکلاساس.فک کنم یکم مودبانه تر دختررو بپیچونه)


دیگه اینکه شروع کردم به یاد گرفتن بازی Pes.میخوام کل پسرای دانشگارو بخوابونم.آخه همشون از تو قنداق با انواع بازیا بزرگ شدن و بند نافشونو با pes , counter, NFS و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه بریدن بعد که من میرم بازی کنم برا منی که اولین باره دسته pes و میگیرم دستم کری میخونن و مسخره میکنن.میخوام یه ماهه شاخ شم برم همشونو بترکونم.ایشالا


امشب نیت کردم تا صب خروس خون بیدار بمونم.همینجوری کلا.برا تلافی شبای امتحانی که خوابیدم و از کفم رفت.تازه امشب ملتم میریزن مسنجر برم ببینم دنیا دست کیه

فعلا.عید همگی مبارک.روز عید خوبی داشته باشین.من که یه عیدی تپل امروز گرفتم.خیلی سر خوشم.با دم و پا و سر و صورتم دارم گردو میشکونمبه همگی خوش بگذره.

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:11 ق.ظ

ایشاله که همیشه خوشحال و شاد باشی. حالا شدی همون پانته آیی که من خیلی دوستش دارم. شیطون و شاد وپرانرژی. از خدا میخوام که همیشه حالت همین جوری بمونه.

آخ جون که اونجوری شدمD:مرسی عزیزم از روحیه ای که بهم میدی:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد