مرخصی

هنوز حالم خوب نشده.ولی بهترم.خیلی بهتر.امروز که واقعا نمیدونم بگم چجوری بودم.فکرکنم فقط با ****‌ یه سلام و یه خدافظی گفتم.همین.البته اصلنم یه نگام طرفش ننداختم.اینجور مواقس که آدم میگه به یه جاییم که نیگا نمیکنه.البته تو دلم اصلا ازاین حرفا نزدم.ولی درکل خیلیم ناراحت نبودم.من تا زمانی دوس دارم با کسی باشم که اونم بخواد.اگه دوس نداره منم خیلی اصراری ندارم.

این روزا ممکنه خیلی خوب نباشم.حرفامم دیگه داره تکراری میشه.واسه همینم تا موقعی که اتفاق خاصی نیفته و یا اینکه حالم کاملا خوب نشه فعلا تو بلاگ چیزی نمی نویسم.میترسم بعدا که میخونمشون حالم از حرفای تکراریش بهم بخوره.و شایدم حال شماام بهم بخوره.

فعلا میرم و با یه روحیه خوب برمیگردم.تا اون موقع تو دفتر خودم مینویسم.

فعلا تا روزی که دوباره همون پانته آی قبلی بشم.

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ب.ظ http://eydarvish.blogsky.com

سلام دوست عزیز ، حرفای شما رو من هم تا حدودی درک کردم اما . . .
این شعر هدیه ای به شما


سیب (حمید مصدق)


تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه .

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز ,

سالهاست که در گوش من آرام ,

آرام

خش خش گام تو تکرار کنان ,

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا ,

باغچه خانه کوچک ما

سیب نداشت .

واقعا مرسی.این شعرو خیلی دوس دارم.و همیشه بعدش از خودم میپرسم واقعا چرا باغچه خانه کوچک ما سیب نداشت؟!؟!؟!؟!؟
ممنون ازاینکه بهم سر زدی.و ممنون از شعرت.

م چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:24 ق.ظ

سلوم
بعضی وقتا لازمه آدم یه کم تنها باشه
اعصابش خورد بشه
ناراحت باشه
از بعضیا یه حرفایی بشنوه
یه سری شخصیتا رو بشناسه
خودشو بشناسه
خودشو

تنها یعنی واقعا تنها
حتی وقتی کلی آدم دور و برتن
صدا های آدما رو میشنوی
اما هیچی نمیخوای بگی
میخوای فکر کنی
به خودت فشار بیاری که چرا!؟!؟
فکر میکنی به کلی چیزا
یه مدت ناراحت میمونی
بعد یه دفعه که واقعا یه دفعس و اصلا وقتشو نمیشه فهمید به خودت میای و میبینی بیخیال بابا چقد وقتتو هدر دادی!
اما بعضی موقع ها باید یه کم وایستی
یه ضرر کوچیکم ارزششو داره
تا جلوی ضررای بزرگتر رو بگیره
بعضی موقع ها لازمه
یه کم ورزش با اینکه حوصله نداری خوبه
یا یه چیزی که فکر میکنی هم به دردت بخوره
هم اذیتت نکنه
مثلا وقتی ناراحتی شاید خوب صحبت کردن با دیگران خیلی خوب باشه
اما همیشه که نمیشه خوب صحبت کرد
بعضی موقع ها که باید قاطی کرد
هی بسه دیگه
خدافز

سلااااااام
آره یه تنهایی نیاز مبرم دارم.خیلی.خیلی.خیلی.نمیدونم چرا همیشه این بدبختیا واسه من موقع امتحانام پیش میاد.امیدوارم باز خر بازی در نیارم امتحانامو خراب بکنمو بعدم افسوسشو بخورم.
نمیدونم چی باید بگم.سعی میکنم ذهنمو پرت یه چیز دیگه کنم.ولی شبا که میخوام بخوابم دیگه نمیتونم کاری بکنم.فقط مجبورم الکی انقد خودمو بیدار نگه دارم تا خوابم ببره.چون اگه خوابم نیاد نمیتونم فکرمو به جای دیگه ای ببرمو دیگه بعدشم..........
فعلا.مرسی که واسه بدرقه اومدی.آب پشت سرم بریز که سالم برگردمD:

زهرا چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ

مرخصی خوبی داشته باشی گلی خانم. سربلند و شاد باشی.

مرسی عزیزم.توام همینطور.منتظر پانته آی همیشگی باش.فعلاااااااااااااااااا.

آتیش پاره یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:16 ب.ظ

دعا میکنم زود زود عین قبل و بهتر از قبل بشی عزیزم! *:

مرسییییییییییییییییییییییییییی:*الان یکم بهترم.ولی میخوام تا حالم خوب خوب نشده تو بلاگ ننویسم.

م سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ق.ظ

سلوم علکم!
خوب دیگه امتحانات تموم نشد با خوبی و خوشی هنوز!

هنوز منتظرم!
الان یه دفعه یه جوری شدم!
ای بابا
هیچی بیخیال
چند وقت بود خونه نبودم
نمیدونم چی بگم
خستم
ولش کن
مجبورم بازم بیام
فقط همین

سلام.واسه امتحانات نرفته بودم که.واسه خودم بود.نه بابا امتحانا تازه میخواد شرو شه.الان دارم پست جدید میذارم.
چه جوری یعنی؟حالا چرا مجبوری؟هروقت دلت خواست بیا.بی اجبار!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد