میگذره........

این روزایی که داره تند تند سپری میشه،روزای معمولییه.بدون هیچ ناراحتی.بدون هیچ خوشحالی.البته خوشحال بودن که default امه (بجز اون یه هفته نکبتی).ولی خوب خوشحال بودنمم معمولیه.نه کم نه خیلی زیاد.ولی از خودم راضیم.هرچند که هنوز آدم نشدمو شروع به درس خوندن نکردم. ولی از اون مدل قبلیم در اومدم.مطمئنم اگه هنوز اونجوری بودم باید تا الان افسردگی میگرفتم.چون بی محلیای **** هنوزم ادامه داره.ولی خوشبختانه دیگه برام مهم نیست.اونم واسم شده یکی مثل بقیه.اگه بیاد طرفم منم باهاش میگمو میخندم.مثل قبلنا.و اگرم تریپ بذاره خوب یه ..... دیگه چی کارش کنم.دیگه دست من نیست که یکی از من خوشش بیاد یا نیاد.البته هنوزم سر حرفم هستما.اینکه مطمئنم با اون تمام لحظاتم بهم خوش میگذره.ولی خوب وقتی نمیشه خوب منم مجبورم لحظه هامو یه جور دیگه بگذرونم.خوشبختانه انقد آدم خنده دورم زیاد هست که تو خندیدن کم نیارم.همشونم پایه.به هرحال روزای بدی نبود.به نسبت اون هفته سگیه میتونم بگم عالی بود.بی نظیر.

میدونی شاید این حرف یکی از اون دوتا دوستم که یهو حالمو خوب کردن باعث شده که اینجوری فکرکنم.اون گفت تو خودتو باور نداری.تو همه چی داری.تکمیلی(بخدا اون گفتا من انقدم اعتماد به نفس نیستم).برای چی به یه آدم انقد گیر میدی.اگه اون نمیاد سمتت لیاقت بودن با تورو نداره.خیلی آدما آرزوشونه که لحظه هاشونو باتو بگذرونن.البته میدونم که بیشتر حرفاش واسه آروم کردن من بودو گول زنک بود.ولی منم خیلی راحت یکاری کردم که گول بخورم.یعنی ایندفه دوس داشتم که گول بخورم.همین گول خوردنس که الان باعث شده خوب باشم.باهمه بگم بخندم.بخاطر یه آدم انقد خودمو اذیت نکنم.مثل دخترای دیگه خر نشم.با خریتم بقیه رو و خودمو اذیت نکنم.ولی واقعا خوشحالم که با دوستام حرف زدم.با اینکه از نظر من ***‌* یه آدم فوق العاده ایده آلی واسه منه و منم هروقت که را بده میرم سمتش وزمانایی که باهاش سپری میکنم جزو بهترین ساعات اون روزمه.مخصوصا وقتی باهم رو دور خنده میفتیم، ولی خوب دیگه خودمو بخاطرش اذیت نمیکنم.اگه اون خواست با من باشه خوب منم که از خدا خواسته ولی اگه نخواست خوبنمیخواد دیگه.باهرکی میخواد خوش باشه.

آخ جون فردا با بچه ها اکیپی میخوایم بریم پارک.فکر کنم از اون روزایی باشه که خرکیف میشم. فقط امیدوارم فردا واقعا خوش بگذره.چون وقتی از قبل انتظار یه روز خوبو دارمو یهو همه چی خراب میشه گند میخوره به حالم.

امیدوارم خوش بگذره.به هممون.به من.به ****.و بازم به هممون.

یه روز فوق العاده

امروز یه روز فوق العاده بود.از اون روزای عالی.یه روز عالی به موقع.از اون روزایی که بعداین چندروز بد لازمش داشتم.واقعا.احساس میکنم الان عالیم.توپ.ردیف.انگار تمام مشکلاتم،تمام ناراحتیام،دردام انگار همشون باهم از بین رفت.چه حس خوبیه الان.کاش تموم نشه.کم نشه.حالا اصلا بذار بگم چی شد.امروز با دوتا از دوستای قدیمیم رفتم بیرون.انقد خوش گذشت که نمیتونم بگم چقد. خیلییییییییییییییییییییییییییییی.تازه معنی داشتن دوست خوبو فهمیدم.دوتا دوست خیلی خوب.چهارتاگوش که راحت همه حرفامو گوش کردن.باهام حرف زدن.چیزی که همه این مدت بهش نیاز داشتن.کسی که راحت باهاش حرف بزنمو حس کنم درکم میکنه.به قول یکیشون : یکی که وقتی داری باهاش حرف میزنی میدونی که حوصله شنیدن حرفاتو داره.هول نیس که بره.میدونی امروز چی فهمیدم . این که خلا من خلا وجود یه هم صحبته.ولی تا الان فک میکردم من به برقراری ارتباط با یه پسر احتیاج پیدا کردم.ولی اصلا اینجوری نبود.میدونی چیه.من کاملا فهمیدم که فقط به یه هم صحبت احتیاج دارم.دخترو پسرشم مهم نیس.فقط یکی که برام وقت داشته باشه.و منم برای اون.و باهم یه عالمه حرف بزنیم.همو بفهمیم.این چیزیه که همه این مدت نمیدونستم دنبالشم.برا همین دیگه کلا میخوام با همین اکیپ باشم.تازه امروز یه خوبی دیگه ایم داشت.امروز کلا قید فکر کردن به **** رو زدم.کلی حالم بهتر شد.میخوام از این به بعد باهاش مثل قبل باشم.مثل خودم.فکر کنم تاثیر حرفای بچه ها بود.کاملا قانعم کردن که ناراحتیام بیخودیه.خودمم فهمیدم.احمقانه بود.حتما الان تو دلت میگی چه آدم داغون دم دمییه.شاید اینجوری باشه.ولی اگرم اینجوری باشه خوشحالم.اصلا حوصله اون اخلاق لوس و سگیمو نداشتم.دیگه فکرکنم همین قد کافی باشه که بگم چقد خوبم.تازه یه تصمیم دیگم گرفتم.که شروع کنم به آدم شدن.به درس خوندن.آخه امروز  با استادم حرف زدم.همون استادم که فکر میکنم مسیر زندگیمو عوض کرد.و من کلی قبولش دارم که بخاطر حرفش آرزوی هفت هشت سالمو گذاشتم کنارو  مسیر زندگیمو عوض کردمو رفتم دنبال حرفش.البته الان راضیم.و برای همین میخوام بازم به حرفاش گوش کنم.پس باید آدم شم.

پس برم که سعی کنم آدم شم.............‌

بدون شرح!!!

نمیدونم چرا اینو مینویسم.ولی فکرکنم الان حس این شعرو دارم:


داری میگذری از من

داری رد میشی آسون

حرفی برات ندارم

بغضمو کردی پنهون

اشکامو در میاری

ولی انگار نه انگار

دستامو بگیر تو دستات

برای آخرین بار


یه لحظه چشماتو ببند

شاید منو یادت بیاد

همون که بش گفتی یه روز

جای تو هیچ کس نمیاد

این شعر عاشقونه نیست

یه التماسه خوب من

غرورو گریه میکنم

نشکن منو، پسم نزن


چندبار باید به چشم تو

بشکنم آروم بگیری

بگو چقد گریه کنم

تا دیگه از پیشم نری

بگو چقد اشک بریزم

تا منو تنها نذاری

دارم به چشمات باج میدم

تا تو بگی دوسم داری


اما من هنوز دوست دارم بدون

اگه حتی قلبتو پس بگیری

اگه مثل امروزم بهم بگی

نمیخوام تورو میتونی که بری

هنوزم چشماتو میپرستمو

بی تو هر لحظه رو درگیر توام

تو خیالم دستاتو میگیرمو

بازم احساس میکنم پیش توام