بدون شرح!!!

نمیدونم چرا اینو مینویسم.ولی فکرکنم الان حس این شعرو دارم:


داری میگذری از من

داری رد میشی آسون

حرفی برات ندارم

بغضمو کردی پنهون

اشکامو در میاری

ولی انگار نه انگار

دستامو بگیر تو دستات

برای آخرین بار


یه لحظه چشماتو ببند

شاید منو یادت بیاد

همون که بش گفتی یه روز

جای تو هیچ کس نمیاد

این شعر عاشقونه نیست

یه التماسه خوب من

غرورو گریه میکنم

نشکن منو، پسم نزن


چندبار باید به چشم تو

بشکنم آروم بگیری

بگو چقد گریه کنم

تا دیگه از پیشم نری

بگو چقد اشک بریزم

تا منو تنها نذاری

دارم به چشمات باج میدم

تا تو بگی دوسم داری


اما من هنوز دوست دارم بدون

اگه حتی قلبتو پس بگیری

اگه مثل امروزم بهم بگی

نمیخوام تورو میتونی که بری

هنوزم چشماتو میپرستمو

بی تو هر لحظه رو درگیر توام

تو خیالم دستاتو میگیرمو

بازم احساس میکنم پیش توام

نظرات 1 + ارسال نظر
آتیش پاره پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:49 ق.ظ http://miss-atishpare.blogsky.com

حس چه شعر قشنگیو داشتی! خوب شد نوشتیش *:

آره خوشحالم که نوشتمش.الان که دارم این جوابرو می نویسم عالیم.حالا بذار الان پستشو میذارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد