...........

این چندروزه روزای بدی نیست.عادیه.ولی خوب خوشحالم.یعنی دیگه میخوام همیشه اینجوری باشم.امروز بعد مدتها دوباره با خواهرم حرف زدم.بعد مدتهااااااااااااااااااااااااااااااااااا.خیلی احساس خوبی کردم.بهش گفتم چرا باهاش حرف نمیزنم.گفتم که فکر میکنم احساسام واسش چرتو پرته.یه عالمه باهاش حرف زدم.واسه اینکه وقت حرف زدن داشته باشیم یه راه طولانی ماشین خورو کلا پیاده اومدیمو پاهامون تاول زد.ولی خیلی خوشحالم.باهاش که حرف میزنم یه حس خوبی پیدا میکنم.(فکرکنم کلا باهرکی حرف میزنم یه حس خوبی پیدا میکنم).حس اینکه کارام و فکرامو احساساتم خیلیم غیر طبیعیو مزخرف نیس.این حی که یکی به کارای آدم حق بده خیلی حس خوبیه.البته تریپ خرکردن نه ها.یه مدل دیگه ای که اسمشو نمیدونم.ولی کلا محارفه ردیفی بود.کلی به خواهرم افتخار کردم که انقد توپ حرف میزنه.

امشبم که ردیف بود.کلا خوبه همه چی.دیگه میترسم بیشتر بنویسم جمله هام خیلی تکراری بشه.

فعلا

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:50 ق.ظ http://ghare-B-kasi.blogsky.com

می فهمم حستو. اینکه آدم یه راه طولانی رو با کسی راه بره که باهاش احساس راحتی میکنه و حرفشو می فهمه خیلی حال میده. بارها تو زندگی من این اتفاق افتاده. امیدوارم که همیشه توی هر راهی یه همپای خوب و مهربون مثل خواهرت داشته باشی گلی خانم.

مرسی زهرا خانوم مهربون.آره واقعا حس عالییه.امیدوارم توام همیشه از این حسای خوبو تجربه کنی با همپای خودت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد